سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

دندون درد مامان

پسر عزیزتر از جانم! هفته ی گذشته مامان مریض بود که نتونست آپ کنه. دندونم عفونت کرده بود و نصف صورتم باد کرده بود و تا زیر چشمم کبود شده بود. قیافه ای شده بودم. دیدنی! خلاصه 6 تا پنی سیلین و کلی قرص و دارو خوردم و هی رفتم دکتر تا حالا که نصفه نیمه درمان شدم. همون یکی دو روز که حالم خوب نبود و مجبور شدم برم خونه ی مامی اینا، پشه ها دوباره بدجوری عسلمو خوردن. اونام فهمیدن تو چقدر شیرینی! یکی دو بارم نتونستم بشورمت و پات سوخت. به غذاتم نتونستم برسم. دکتر هم گفته بود شاید پنی سیلین برای تو اسهال بیاره اما چاره ای نداریم و احتمالا آموکسی سیلین شیرو کم میکنه. الغرض! آدم وقتی مادر میشه مریض هم نمی تونه بشه. تازه من فقط کمی از مسائل رو ...
23 شهريور 1390

نامه

خدای خوب و مهربونم!   یه سؤال! این هلوی نازی که به من دادی رو چه جوری درست کردی که اینقدر خوشمزه شده؟ با سپاس یه مامان شاکر
10 شهريور 1390

ماماما و بابابا!

سلام سلام ستاره! پسر گلم  داره حسابی دندون دار میشه. سومین دندونش هم تو راهه. وقتی مامانی میخوابونتش و دلشو بورررر میکنه و نی نی سرشو به عقب خم می کنه و می خنده، مامانی میتونه سفیدی دندون بالاییشو که داره از توی صورتی لثه اش می زنه بیرون، ببینه. فکر کنم به خاطر همینه که دوباره شبها هی بیدار میشه و خوب نمی خوابه. راستی! دیروز عید قشنگ فطر بود. من و بابایی و دو تا پسرا بعد از این که از خواب بیدار شدیم، یک ساعتی چهارتایی تو تخت کنار هم دراز کشیده بودیم و با هم بازی می کردیم. آقای محمدحسین هم یه عیدی خوب به مامان و بابا داد. جیگرم برمیگشت طرف باباش و میگفت: بابابا! بعد روشو میکرد به منو میگفت: ماماما! و ما هم حسابی کیف می کردیم. به قول ...
10 شهريور 1390

پسرم میشینه !

سلام شلیل مامان! یه اتفاق خوب! شما دیشب غذا خوردی. اون هم وقتی که خودت نشسته بودی. خیلی خوشحالم! خدا کنه پسر خوبی باشی و همین جوری ادامه بدی. تا الان حس می کردم با این که اوایل ذوق داشتی که بیای تو سفره ولی بعد از چشیدن غذا، فهمیدی که نه! هنوز آمادگی غذا خوردنو نداری. مامانی هم تقریبا  بی خیال شد تا یه مدت بگذره. البته هی نم نمک امتحان می کردم ببینم غذا میخوای یا نه ولی راه نمی دادی. حالا امیدوارم دیگه غذا بخوره پسر گلم تا مامان هم هی غذاهای خوشمزه براش درست کنه! نوش جونت عزییییز دلم! در مورد نشستن هم با این که ما دیر نشوندیمت،(مامان نمی خواست یه وقت خدای نکرده زود بنشینی و بعدا کمردرد بگیری) خوب آماده بودی و زود نشستی. البت...
7 شهريور 1390
1